وبلاگموبلاگم، تا این لحظه: 2 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره
⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡⚡⚡🪄🔮Patterhead🔮🪄⚡⚡، تا این لحظه: 2 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

دنیای سایه

الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ☘🌱

سوخت..

شاید یک تلنگر کافی بود تا سایه بسوزد و فریاد پدید آید..
31 مرداد 1401

تولد آناهل خانم با ۷ روز تاخیر مبارک

اناهل خانم دختری که همیشه خدا نیست نوه ی منم فکر نکنم بتونه پستتو بخونه تولدت مبارک❤️❤️❤️‍🩹💝💝💝💝💝💝❤️‍🔥😊😊😊🎻
31 مرداد 1401

روزهای گاهی سپید ، گاهی سیاه برای من پارت ۲۵

 چند ماه پر از مشغله برای سایه گذشت.. نزدیک های بهار که شد ، سایه همچنان به دعوت های اقوام برای جشن نوروز باستانی جواب منفی داد و سعی داشت که در نیویورک بماند. بالاخره سال تحصیلی تمام شد و خیال سایه از آزمون کیتی راحت.. در پایان دومین ماه تابستان سایه یکروز ، یک تصمیم جدی گرفت. آرام به اتاق اصلی رفت ، جایی که از دست جو و کتی در امان نبود ، بخش کتابهای او! روی مبل نشست و با حالتی که کتی و جو که درحال گشت زنی در کتابخانه بودند ، بشنوند گفت : _ خب خب خب ، من که قراره یه بلیط بگیرم برم پیش مامان بابام ، شما رو نمیدونم...من که میرم ولی شاید اگه بخوایید ببرمتون . جو با بی توجهی گفت : _ نه ممنون. کتی گفت : منم کار ...
30 مرداد 1401

معرفی نمایشنامه جدیدم...برف در تابستان

بخش از زندگی دختری که... احساس نبودی و هیچ می‌کرد.. مورد تمسخر قرار میگرفت و هبچکسی برای درک نداشت تا اینکه از فراسوی باور ها.. یک فرشته آمد...
30 مرداد 1401

خوشحالم...

زندگی را دیدم در همین گوشه کنار  نشسته بود  آری ، من زندگی راجستم نه در آسمان ها بلکه در هوای گرم تابستانی ، کنار ایوان مادربزرگ..
28 مرداد 1401

دل که بگیره

صد گره را باز کردم دست را دمساز کروم  کس نکرد برای من گرهی را باز  دست کسی نشد دمساز گره ها کور سدند شنگ شدند  قلب ها هم پر ز رنج شدند  اما کز ندید نشان ز قلب من💔
27 مرداد 1401

دستانم

محبوب جانانم دستانم را بگیر و تا بینهایت ها ببر  امید دارم که دستان تو ، شفادهنده بهاری  از من ناتوان باشند... دستانم را بگیر و تا بی انتهای بیکرانه هایت ببر.. همانا دستان تو حمایت کننده و مراقب بهتری از من هستند.. پوچ نوشت..
26 مرداد 1401
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دنیای سایه می باشد